امنيت انساني؛ آن‌گاه امنيت دولت
ارسالي جواد نصريان ارسالي جواد نصريان

 امروزه امنيت انساني از واژه‌هايي است كه مكــرر مـــورد اســـتفاده‌ي نهادهاي سازمان‌ملل، نهادهاي كمك به توسعه‌ي ملي و سازمان‌هاي غيردولتي ملي وبين‌المللي قرار مي‌گيرد.

بـــرنامه‌ي توســـعه‌ي سازمان‌ملل (UNDP)، يكي از پيشگامان اين بحث بوده و معتقد است كه: "مفهوم امنيت از تأكيد انحصاري بر امنيت ملي، بايد به سمت تأكيدي فزاينده‌تر بر امنيت مردم تغيير پيدا كند. يعني از امنيت به‌وسيله‌ي تسليحات به‌سمت امنيت از طريق توسعه‌ي انساني و از امنيت قلمرو مرزي به امنيت غذا و كار و محيط زيست تغيير پيدا كند."

گذشت آن زماني كه مفهوم امنيت؛ درگيري بين كشورها و دولت‌ها و تهديد مرزها تداعي مي‌شد و مردم براي تأمين امنيت، به‌دنبال سلاح بودند. براي اكثر مردم، امروزه احساس ناامني بيش‌تر از زندگي روزمره ناشي مي‌شود تا از وقايع نابهنگام جهاني. امنيت شغلي، امنيت درآمد، بهداشت و سلامت، امنيت محيط زيست و امنيت در برابر جرم و جنايت، اين‌ها نگراني‌هايي در حال ظهور براي امنيت انسان در تمام نقاط جهان است. بسياري از مردم به‌طور غريزي مي‌دانند كه مفهوم امنيت چيست.

امنيت يعني در امان بودن از تهديدهاي دايمي گرسنگي، بيماري، جنايت و سركوب. معناي ديگر آن در امان بودن از اختلال ناگهاني و ويرانگر در الگوي زندگي روزمره، در منزل، در محل كار، در جامعه و يا در محيط زيست است.

مفهوم امنيت تاكنون در انحصار نظام بين‌الملل بوده كه غالباً هم آن را مترادف با قدرت نظامي تعبير كرده‌اند و امنيت دولت و يا به‌صورت عام‌تر مفهوم امنيت‌ملي تمامي معناي امنيت را در برمي‌گرفت كه در بسياري از مواقع مفهوم امنيت براي دولت‌ها با آن‌چه براي مردم يا دولت - ملت معنا داشت، داراي تفاوت فاحش بود.

همانند امنيت اجتماعي كه ممكن است امنيت فردي را به مخاطره اندازد، رويكرد دولت‌مدارانه به امنيت هم با ناديده انگاشتن مردم، امنيت انساني را به خطر مي‌اندازد. اين مشكلي است در حوزه‌ي رفاه انسان و در تحليلي عميق‌تر بقا و نجات مردم بدون توجه به مليت يا ساير تعلقات آنان مطرح است.

امنيت انسان در برابر امنيت دولت و جامعه:

بنابراين امنيت انساني مورد نظر، در واقع مي‌تواند به واسطه‌ي يك تلاش بي‌وقفه براي تأمين امنيت دولت به مخاطره بيفتد. حتي اگر بهاي اين تأمين امنيت دولت، مستلزم جنگ باشد. براي مثال، مخمصه‌ي ناگواري به‌نام مرگ يا كمونيسم ‌كه طي دهه‌هاي طولاني، ناتو و به‌خصوص آلمان درگير آن بودند كه آيا مي‌توان حيات مردم را در برابر ارزش مبهمي چون حاكميت به خطر انداخت يا اين‌كه آيا يك كشور در حال توسعه مي‌بايست شديداً بر‌روي ضرورت‌هاي امنيت دولت مثل نيروهاي نظامي سرمايه‌گذاري كند حتي اگر بر توسعه‌ي اقتصادي هزينه‌هاي اجتناب‌ناپذيري را تحميل كند؟

بر اساس يك اخلاق "كلان‌شهري"، آن‌چه واقعاً مهم است، بقا و رفاه مردم است و يا بر اساس آن كه طرفداران نظريه‌ي "منفعت"‌گفته‌اند اصل "خوشبختي تمام‌عيار" مسأله‌ي اصلي است. ‌البته چنين خوشبختي اگرچه با حاكميت دولت هم سازگار است اما به‌ندرت از قبل به چنين موضوعي انديشيده شده و يا كم‌تر خوشبختي را براي انسجام گروه اجتماعي فرد تدارك مي‌بينند. علاوه بر آن، براي هواداران اصول‌گراي اين نظريه، امنيت دولت هم با خوشبختي مردم عجين است، چرا كه دولت قدرت خود را از مردم مي‌گيرد.

زماني كه دولت تصميم بگيرد كه نماينده‌ي علايق شهروندان خود باشد، اگر امنيت دولت در تعارض با امنيت افراد باشد، اين امنيت مردم است كه بايد تقدم داشته باشد. ‌اگرچه دولت به‌طور فرضي براي تأمين امنيت شهروندان ايجاد شده، اما مي‌تواند به‌عنوان تهديدي عليه امنيت آنان نيز محسوب شود. به‌عنوان مثال، حداقل اين‌كه زندگي زنان و مردان در آلمان زمان هيتلر، آميخته با انزوا، فقر، هرزگي و وحشيانه و كوتاه بود؛ يعني وضعيتي شبيه دوران ماقبل تأسيس نهادي به‌نام دولت داشت. بنابراين، دولت‌هاي خيلي قوي و سركوب‌گر ممكن است تهديدهاي امنيتي بي‌جهت به‌وجود آورند، آن‌چنان‌كه بعضي از نويسندگان حوزه‌ي روابط بين‌المللي و يا نظريه‌پردازان رئاليست و يا نئورئاليست بدان معتقدند.

احتمالاً مسأله‌ي اصلي امنيت در جهان در حال توسعه‌ي امروز، افراط يا زيادي قدرت دولت نيست، بلكه برعكس كمبود آن است. اكثر دولت‌ها در كشورهاي جهان‌سوم، دولت‌هاي ضعيفي هستند كه در آن، بين منطق مسؤوليت و قدرت، ناهمگني وجود دارد. جايي كه ميان جامعه و دولت، مرزهاي مشخصي وجود ندارد كه آن هم بازتاب ميراث استعمار است و جايي كه ظرفيت اجرايي دولت كاملاً ناكافي است، دولت يك پوسته‌ي ميان‌تهي يا چيزي به نام "شبه‌دولت" مي‌شود. لذا، فقدان مشروعيت دولت و نظام و نزاع دايمي براي كنترل دستگاه دولت و تلاش براي كسب خودمختاري و تفويض حقوق مدني از دولت به مردم، غالباً به خشونت گراييده كه بعضاً منجر به سقوط كامل دولت مي‌شود.

هم‌اكنون درگيري‌هاي مسلحانه شكل غالب درگيري‌ها است، ميزان مرگ‌و‌مير بر اثر خشونت، گواه آن است و در سال‌هاي آينده نيز چنين خواهد بود. سال‌هايي كه در ميان دولت‌ها جنگ با تعبير "هابز" بر تعبير "كلاوس وينتر" از آن، غلبه خواهد كرد و شكلي از درگيري‌هاي خشونت‌آميز رواج خواهد يافت.

اگرچه جنگ‌ها كوچك‌تر خواهند شد، اما گسترش بيش‌تري خواهند يافت و نزاع خشونت‌بار نيز شايع خواهد شد. در دولت‌هاي ضعيف، جرم و جنايات معمولي و درگيري‌هاي ميان‌قومي و گروهي افزايش يافته و امنيت به‌طور ساده "خصوصي" خواهد شد. جايي و زماني‌كه دولت قادر به تأمين نظم و قانون نباشد، مردم تمايل پيدا مي‌كنند تا امور را به دست خود بگيرند و در راستاي محافظت از خود، خانواده و اموال خويش، به‌فكر مسلح شدن مي‌افتند يا اين‌كه به عضويت شركت‌هايي درمي‌آيند كه خدمات امنيت خصوصي را ارايه مي‌كنند. اين وضعيت در آفريقاي‌جنوبي اتفاق افتاد. اين امر به‌تدريج باعث زوال حق انحصاري دولت در مشروعيت استفاده از زور مي‌شود كه "ماكس وبر" بر آن تأكيد داشت. اين چرخه، باعث توزيع سلاح‌هاي سبك در ميان مردم شده و در مرحله‌ي بعد باعث توليد خشونت بيش‌تري مي‌شود.

خشونت ساختاري و امنيت انسان:

خشونت مستقيم يا عريان در كلام "جان گالتونگ"، تنها تهديد به امنيت بشريت محسوب نمي‌شود، بلكه اشكال متنوع خشونت ساختاري مي‌تواند ضايعات فراوان‌تر و صدمات بيش‌تر به انسان برساند. براي روشن‌تر شدن مفهوم اين واژه‌ي گنگ و مبهم، ما بايد آن را به بخش‌هاي جزيي‌تر تبديل كنيم.

اول اين‌كه؛ برخي تهديد‌هاي غير‌خشن اما عمدي نسبت به امنيت انسان وجود دارد كه دولت متولي آن است. يعني دسته‌ي وسيعي از خشونت‌هاي حقوق بشري كه در گزارش ساليانه‌ي توسعه‌ي انساني سازمان‌ملل (UNDP) |و يا گزارش‌هاي ديده‌بان حقوق‌بشر و يا عفو بين‌المللي آورده شده است.

دوم؛ ما خشونت‌هاي ساختاري داريم كه يك گروه اجتماعي عليه گروه ديگر به‌كار مي‌برد. مثل به‌كارگيري خشونت اقليت سفيدپوستان عليه سياه‌پوستان و يا عليه اكثر رنگين‌پوست‌ها در آفريقاي‌جنوبي در دوره‌ي آپارتايد يا يهوديان عليه فلسطيني‌ها در مناطق اشغالي كه هم‌اكنون هم جريان دارد. ظلم و ستم مردان بر زنان هم در اين دسته‌بندي قرار مي‌گيرد. اگرچه متأسفانه اين مورد، با خشونت مستقيم فيزيكي مانند تجاوز هم همراه است.

سوم؛ نوع خشونت ساختاري است كه به‌نظر بعضي از تحليل‌گران در صحنه‌ي نظم‌جهاني و در قالب امپرياليسم و در مناسبات مركز - حاشيه شكل مي‌گيرد يا در قالب جهاني شدن كه محروميت نسبي براي مردم جهان‌سوم توليد مي‌كند.

چهارم؛ تهديداتي از جانب "طبيعت" وجود دارد كه بعضي از آنان مطمئناً رقت‌انگيز است. در جاهايي هم كه با اين بلايا مواجه نبوده‌اند، عوامل سياسي و اجتماعي مثل مورد "ايدز" دامن‌گير آنان شده است.

آيا بايد به اين اشكال خشونت ساختاري به عنوان يك موضوع امنيتي نگاه كرد؟ اين از موارد خشونت عليه انسان است كه پيش‌تر در مورد آن بحث شد و بستگي به انتخاب سياسي دولت‌ها دارد، يعني چندان ربطي به تحليل در حوزه‌ي مطالعات امنيتي ندارد، بلكه صرفاً يك امر دولتي و سياسي است.

 

 

 


December 4th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي